جدول جو
جدول جو

معنی غریب وند - جستجوی لغت در جدول جو

غریب وند
(غَ وَ)
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
غریب مانند مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
(بِ وَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 170 تن. آب آن از چاه و قروسو و محصول آن غلات و حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5) ، مسخره،
{{اسم خاص}} کنایه از برج حمل که خانه زحل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). ابوریحان در التفهیم گوید: و آن فروتر که از پس اوست (پس عیوق) بز و آن دو که از پس بزند بزغالگان. (التفهیم)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 165 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
غریب گردیدن. غرابت. (تاج المصادر بیهقی). اغتراب. رجوع به معانی غریب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مانند شخص غریب. ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ حَلْ لِ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر راه ارابه رو ترکمان قرار دارد زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است و دارای 66 تن سکنه است که شیعه اند و به زبان ترکی سخن می گویند. آب آن ازباراندوزچای تأمین می شود و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، انگور است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است. در تابستان از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه و سردسیر است. 220 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفۀ جوادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
بیگانه وار مانند غریبان بطرز غریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب شدن
تصویر غریب شدن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار